فصل انتظار شهرستان کردکوی icon
رئیس مذهب آمد - فصل انتظار شهرستان کردکوی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عاقل، با همانند خود الفت می گیرد . [امام علی علیه السلام]

رئیس مذهب آمد»
جمعه 90 بهمن 21 ساعت 12:5 صبح

اخلاق امام صادق علیه السلام

شیخ مفید در ارشاد مى‏ نویسد: اخبارى که در زمینه ‏هاى مختلف علم و حکمت و بیان و حجت و زهد و پند و اندرز و شاخه‏ هاى گوناگون علمى از آن حضرت نقل شده بسى بیش‏تر از آن است که به زبان گفته آید و یا در کتابى بگنجد. و در آنچه نقل کردیم براى نیل به مقصود، کافى است.دوم، حلم: حافظ عبدالعزیز بن اخضر جنابذى در کتاب معالم العترة الطاهره مى‏ نویسد: در آغاز روزى میان جعفر بن محمد و عبدالله بن حسن مجادله‏ اى لفظى صورت گرفت. عبدالله بن حسن در گفتار خود تندى کرد. سپس از یکدیگر جدا شده به سوى مسجد رفتند. سپس مجددا یکدیگر را بر در مسجد دیدار کردند. پس جعفر بن محمد بن عبدالله بن حسن گفت: چگونه‏اى اى ابومحمد؟ عبدالله با عصبانیت پاسخ داد: خوبم. امام به او گفت: اى ابومحمد مگر نمى‏دانى صله رحم از حساب مى‏ کاهد؟ عبدالله گفت: همواره چیزهایى براى ما مى ‏گویى که ما آنها را نمى‏شناسیم؟ امام صادق (ع) فرمود: من از قرآن براى تو مى ‏گویم. عبدالله گفت: آیا صله رحم هم از قرآن است؟ امام (ع) فرمود: آرى. عبدالله گفت: پس بگو. امام (ع) فرمود: خداوند عزوجل گوید : و کسانى که آنچه را که خدا امر به پیوند آن کرده اطاعت مى ‏کنند و از خدا مى ‏ترسند و از سختى هنگام حساب مى ‏اندیشند.(1)عبدالله بن حسن، با شنیدن این آیه، گفت: از این پس مرا قاطع رحم نخواهى یافت.ابن شهرآشوب در کتاب مناقب از کتاب روضه نقل کرده است: روزى سفیان ثورى به نزد امام صادق (ع) رفت. دید که سیماى امام متغیر است. علت آن را جویا شد. امام (ع) فرمود: من ممنوع کرده بودم که کسى بر بام خانه رود. اما مشاهده کردم یکى از کنیزانم که پرستارى یکى از کودکانم را برعهده داشت از نردبان بالا مى‏رفت و کودک نیز همراه او بود. چون کنیز مرا دید، لرزید و در پایین آمدن شتاب جست و کودک از دستش افتاد و در دم جان سپرد . اما چهره من به خاطر مرگ کودک نیست که چنین تغییر کرده، بلکه به خاطر ترس و لرزى است که از مشاهده من به آن کنیز راه یافته است. امام صادق (ع) پس از این ماجرا به آن کنیز، دوبار فرمود: تو به خاطر خدا آزادى و در این ماجرا بى‏ گناهى.

شیخ کلینى در کافى به سند خود روایت کرده است: امام صادق (ع) روزى غلام خود را در پى ‏کارى فرستاد. غلام در بازگشت تأخیر نمود، پس امام (ع) به دنبال او روان شد و وى را یافت که خوابیده است. بالاى سر او نشست و او را باد مى ‏زد تا غلام بیدار شد. چون غلام از خواب بیدار شد امام صادق (ع) به او فرمود: اى فلان! به خدا سوگند این گونه نیست که شب و روز متعلق به تو باشد و در آن بخوابى بلکه شب از آن توست و روز از آن ما.سوم، صبر: شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا به سند خود از ابومحمد از پدرانش از موسى بن جعفر (ع) روایت کرده است که فرمود: به امام صادق (ع) خبر دادند که اسماعیل، بزرگ‏ترین فرزند وى، در گذشته است. امام در آن لحظه خواست غذا بخورد و ندیمان وى در اطرافش گرد آمده بودند. پس امام تبسم کرد و خواستار غذا شد و در کنار ندیمانش نشست. آن حضرت از سایر روزها بهتر غذا خورد، با ندیمانش سخن بسیار گفت. ندیمان وى از اینکه هیچ اثرى از حزن و اندوه در سیماى امام نمى‏دیدند، به شگفت افتادند. چون امام از خوردن فراغ یافت گفتند: اى فرزند رسول خدا چیزى شگفت دیدیم، به مصیبت فقدان چنان پسرى دچار آمدى اما این گونه‏اى که ما مى‏بینیم؟ ! امام فرمود: چرا این گونه نباشم که مى‏بینید در حالى که راستگوترین راستگویان مرا خبر داده است که تو از دنیا مى‏روى و شما نیز این دنیا را به درود خواهید گفت. به راستى مردمى هستند که مرگ را شناخته و آن را فرا دید خود قرار داده‏اند و منکر نشده‏اند که مرگ کسى از آنان را در ربوده است و به امر پروردگار عزوجل، تسلیم گشته‏اند. همچنین کلینى به سند خود از علاء بن کامل نقل کرده است که گفت : نزد امام صادق (ع) نشسته بودم که ناگاه فریادى از خانه بلند شد. امام با شنیدن فریاد از جا برخاست سپس نشست و استرجاع گفت: «انا لله و انا الیه راجعون» و به گفتار خود بازگشت تا آنکه بحث خود را تمام کرد آنگاه فرمود: ما مایلیم که خود و اولاد و اموال ما در سلامت باشند اما چون قضاى الهى از راه رسد نباید آنچه را که خداوند براى ما نپسندیده، دوست بداریم.در روایت دیگرى که کلینى در کافى از قتیبة اعشى نقل کرده، آمده است که گفت: «خدمت امام صادق (ع) رسیدم تا از فرزند او عیادت کنم. دیدم امام (ع) بر در ایستاده و غمین و اندوهناک است. عرض کردم: فدایت شوم حال کودک چطور است؟ فرمود: مى‏بینى که سخت بیمار است. پس ساعتى درنگ کرد سپس به سوى ما بیرون آمد در حالى که چهره‏اش شاد بود و آثار غم و اندوه از آن رفته بود. گمان کردم که حال کودک بهبود یافته است گفتم: فدایت شوم حال کودک چطور است؟ فرمود: او به راه خدا رفت. گفتم: فدایت شوم هنگامى که کودک زنده بود شما ناراحت و اندوهگین بودید اما اکنون که بمرد حالت شما دیگرگون شد، چرا؟ ! فرمود: ما اهل بیت پیش از رسیدن مصیبت غمین و اندوهناکیم اما هنگامى که مصیبت واقع مى‏شود به قضاى الهى خشنود مى‏گردیم و تسلیم امر خدا مى ‏شویم.چهارم، عبادت و کثرت یاد خدا. کلینى به سند خود در کافى نقل کرده است که ذکر امام صادق (ع) را در سجده شمردم، پانصد بار تسبیح مى‏گفت. و نیز به سند خود از ابان بن تغلب نقل کرده است که گفت: بر امام صادق (ع) وارد شدم و ذکر او را در رکوع و سجود برشمردم شصت بار تسبیح گفت. راوندى در خرائج از منصور صیقل روایت کرد که وى امام صادق (ع) را در مسجد پیامبر (ص) به حال سجده دید. منصور گوید: پس نشستم و مدتى به طول انجامید آنگاه با خود گفتم تا زمانى که امام در سجده است من نیز تسبیح خدا را مى‏گویم و شروع کردم به گفتن «سبحان ربى و بحمده استغفر ربى و اتوب الیه» یکبار سیصد مرتبه و بار دیگر شصت و اندى این ذکر را گرفتم که امام سر از سجده برداشت.پنجم، مکارم اخلاقى: زمخشرى در ربیع الابرار از شقرانى مولاى رسول خدا (ص) نقل کرده است که گفت: در روزگار خلافت منصور، عطاء مى‏دادند اما من کسى را نداشتم که مرا به او معرفى کند در این حال متحیر ایستاده بودم که ناگهان دیدم جعفر بن محمد (ع) مى‏آید. خواسته خود را با او در میان نهادم امام به درون رفت و پس از مدتى بیرون آمد و دیدم عطاى من در آستین لباس اوست. آن را به من داد و فرمود: کار نیک از هر کسى برازنده است و از تو برازنده‏تر به خاطر رابطه ‏اى که با ما دارى. و کار زشت از هر کسى که سرزند زشت است و از تو زشت‏تر به خاطر رابطه‏ اى که با ما دارى.سبط بن جوزى گوید: امام (ع) از آن جهت چنین سخنى به شقرانى گفت زیرا پى‏برده بود که او شراب مى ‏نوشد و مى ‏خواست وى را به کنایه موعظه کند و این از اخلاق پیامبران است.
ششم، کرم و بخشندگى: در حلیة الاولیا به سند خود از هیاج بن بسطام نقل شده است که گفت : جعفر بن محمد (ع) آنقدر طعام مى‏خورانید که دیگر براى خانواده‏اش چیزى باقى نمى‏ماند . و در مطالب السؤول آمده است: امام صادق (ع) مى فرمود: کار نیک تمام نمى‏شود مگر به سه چیز: شتاب در انجام آن و کوچک شمردن و پنهان کردن آن.

هفتم، کثرت صدقات: کلینى در کافى به سند خود از هشام بن سالم نقل کرده است که گفت: امام صادق (ع) همین که پاسى از شب گذشت انبانى پر از نان و گوشت و پول فراهم مى‏ کرد و آن را به دوش مى‏گرفت و به سوى نیازمندان مدینه رهسپار مى‏شد و آن را در میانشان تقسیم مى‏کرد. ایشان نیز او را نمى‏شناختند تا هنگامى که امام صادق (ع) از دنیا رفت و این امر متوقف گردید. آن وقت بود که دانستند آن شخص امام صادق (ع) بوده است» .
برگرفته از www.aviny.com