فصل انتظار شهرستان کردکوی icon
راستش را نگفتند … یا لااقل همه راست را نگفتند… - فصل انتظار شهرستان کردکوی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدایا! به من بینش در دینت و فهم در حکمتت و فقه در دانشت عطا فرما . [امام زین العابدین علیه السلام]

[تصویر: 7zsvz3uv9kvtzgx2t6d.jpg]
گفتند تو که بیایی خون به پا می کنی ، جوی خون به راه می اندازی ، و جهانی را از ظهور تو ترساندند… درست مثل اینکه حادثه ای به شیرینی تولد را کتمان کنند و تنها از درد زادن بگویند…

من از همان کودکی دوستت داشتم و با همه فطرتم به تو عشق می ورزیدم و با همه وجودم بی تاب آمدندت بودم…

عشق باید به مرحله یقین برسد تا بفهمیم که آمدن تو شرین ترین نیازمان است…

اما در همه جای دنیا، بیش از آنکه از جهان پر از عدالت تو بگویند، قصه جنگ بزرگ آخرالزمانی را تعریف کرده اند…

در حالی که چه گلستانی می شود جهان،‌ وقتی تو بیایی…

جاهلان، دیروز پیغام فرستاند که ظهور در ایران یک افسانه 1000 ساله است و تا چند سال دیگر این افسانه به پایان خواهد رسید… ظهور را افسانه خواندند افسانه سرایان، همانانی که قیام جدت را “تراژدی”…

بعضی هم از روی بی بصیرتی، پیش از آن که نگاه مهر گستر و دست های عاطفه تو را توصیف کنند ، شمشیر تو را نشانمان دادند…

مگر نه آن که برای این که گل ها رشد کنند باید علف های هرز را وجین کرد؟ و این جز با داسی برنده و سهمگین ممکن نیست… پیش از این چند بار دیگر نوشته بودم که من سال 88 را دوست دارم …سال 88، سال وجین کردن علف های هرز بود… سال 88 سال نائب تو بود و سال”یوم تبلی السرائر”…

روزی تو خوای آمد، از کوچه های باران…

برای اینکه مظلومان تاریخ نفسی راحت بکشند … برای اینکه تمام مردمان خوب دنیا، لبخند، که جزئی از فطرتشان بود را پس بگیرند… و تو می آیی که حق همه مظلومان را اعاده کنی و حق مظلوم ترین مظلومان را… گل پسر فاطمه(س) را، که در کنار آب، لب تشنه پرپرش کردند…

و این ها همه معجزه ای است، که تنها از تو برمی آید و تنها با دست تو محقق می شود.

هم کلاسی هایم گاه و بیگاه همان پیغام های افسانه سرایان بی بصیرت را برام می فرستند…

اما آقا جان! همکلاسی های من بی بصیرت نیستید … تقصیری هم ندارند.

آن بهشت را که تو می آوری، کسی برای ما ترسیم نکرد…

کسی به ما نگفت ساحل امید که در پس این دریای خون نشسته، چگونه ساحلی است. کسی به ما نگفت که وقتی تو بیایی، پرندگان در آشیانه های خود جشن می گیرند و ماهیان دریا شادمان می شوند و چشمه ها خواهند جوشند و زمین، چندین برار محصول خویش را ارزانی می دارد…

آقا جان!

به ما نگفتند که وقتی تو بیایی، ساکنان زمین و آسمان به تو عشق می ورزند…

به ما نگفتند که وقتی تو بیایی، هیچ زن محجبه ای به جرم اجرای احکام خدا در دادگاه ناکثین شهید نمی شود.

به ما نگفتند وقتی تو بیایی آسمان باران را فرو می فرستد و زمین گیاهان خود را می رویاند و همه آرزو می کنند که کاش مردگانشان زنده بودند و آرامش حقیقی را می دیدند.

به ما نگفتند وقتی تو بیایی، دیگر منافقین نمی تواند ادعای در “خط تو بودن” را کنند.

به ما نگفتند وقتی بیایی، خداوند چگونه برکاتش را بر اهل زمین می فرستند… همان برکاتی که به خاطر وجود “حرمله ها” گاه از ما صلب توفیق می شد…

و به ما نگفتد که وقتی تو بیایی، تمام امت به آغوش تو پناه می آوند… به ما نگفتند وقتی تو بیایی، پرده های نفاق کنار می رود… دیگر هیچ شیخ بی سوادی ادعای تجاوز نمی کند! دیگر هیچ زن متفکری بیانیه علیه” نائب “ت نمی دهد و هیچ مهندسی نیست که به خاطر خودخواهی و خونخواهی، جوانان امت جدت را به خیابان ها بکشاند…

اصلا به ما نگفتد وقتی تو بیایی، قدس رنگ شادی به خود می گیرد و از زیر یوغ صهیونها، نجات خواهد یافت…

کسی به ما نگفت که تو” عثنا علیکم عباداً لنا”هستی … نگفتند به ما “اُولی بأسٍ شدیدٍ “هستی… وقتی تو بیایی قدس، را برای همیشه آزاد خواهی کرد… عجب نمازی شود نماز پشت سر تو، که “عیسی بن مریم” هم به تو اقتدا خواهد کرد…

من نمی دانم چرا هیج کس از زییا رویی چون تو، در عصر غفلت و بی بصیرتی حرف نمی زند …تو که بیایی عدالت را آن چنان که باید و شاید در پهنه ی جهان می گستری و “حق و حقیقت” را ، معنایی دوباره می بخشی.

ای محبوب و ای معشوق آسمانی، مهدی جان!

ما بی آنگه مختصات آن بهشت موعود را بدانیم و مدینه فاضله ی حضور تو را بشناسیم، تو را دوست می داشتیم و به تو عشق می ورزیدیم …ظهور تو بی تردید است…

اللهم عجل لولیک الفرج…



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :سید پیام::نظرات دیگران [ نظر]